سلیمی، معشوقۀ جحدربن مالک. از شاعران عرب صدر اسلام و زنی شاعر بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 228 و جامعالشواهد شود، داهیه. (المرصع). گویند: وقعوا فی ام فار، در داهیه واقع شدند. (از المرصع). در المرصع با الف و لام یعنی ام الفار نیز آمده
سلیمی، معشوقۀ جحدربن مالک. از شاعران عرب صدر اسلام و زنی شاعر بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 228 و جامعالشواهد شود، داهیه. (المرصع). گویند: وقعوا فی ام فار، در داهیه واقع شدند. (از المرصع). در المرصع با الف و لام یعنی ام الفار نیز آمده
هم اندیشه. دو تن که در یک اندیشه اند و یک سودا به سر دارند. هماهنگ. موافق. هم فکر: یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما. صائب
هم اندیشه. دو تن که در یک اندیشه اند و یک سودا به سر دارند. هماهنگ. موافق. هم فکر: یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما. صائب
دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند، همراه و برابر و هم سیر. (برهان) : شادی و سلامتی و رادی با تو همه ساله هم عنان باد. مسعودسعد. ز چرخ ار همرکاب افتدش ننگ است ز باد ار همعنان گرددش عار است. مسعودسعد. گهی به کوه شدی هم حدیث من پروین گهی به دشت شدی هم عنان من صرصر. مسعودسعد. عنایت ازلی هم عنان عقلم باد که از عنا برهاند به حشر از حشرم. سنائی. هر کجا باشد جهان لشکر کشد بر خصم ملک نصرت و تأیید باشد هم عنان و هم رکاب. سوزنی. ز آستان تو سر بر فلک توان افراخت نه این فلک، فلکی همعنان علیین. سوزنی. پویم پی کاروان وسواس غم بدرقه هم عنان ببینم. خاقانی. شه سکندر قدر و اندر موکبش خضر و موسی هم عنان بینی به هم. خاقانی. کام بختش چون دعای مادران در اجابت هم عنان ملک باد. خاقانی. زمین زیر عنانش گاو ریش است اگرچه هم عنان گاومیش است. نظامی. تا نگردد جان ما از عیب دور کی شود با عاشقانت هم عنان ؟ عطار. بحر تلخ و بحر شیرین هم عنان در میانشان برزخ لایبغیان. مولوی. دست ملوک لازم فتراک دولتت چون پای در رکاب نهی بخت هم عنان. سعدی. هزار چاره بکردم که هم عنان تو گردم تو پهلوان تر از آنی که در کمند من افتی. سعدی. اگرچه در طلبت هم عنان باد شمالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم. حافظ
دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند، همراه و برابر و هم سیر. (برهان) : شادی و سلامتی و رادی با تو همه ساله هم عنان باد. مسعودسعد. ز چرخ ار همرکاب افتَدْش ننگ است ز باد ار همعنان گردَدْش عار است. مسعودسعد. گهی به کوه شدی هم حدیث من پروین گهی به دشت شدی هم عنان من صرصر. مسعودسعد. عنایت ازلی هم عنان عقلم باد که از عنا برهاند به حشر از حشرم. سنائی. هر کجا باشد جهان لشکر کشد بر خصم ملک نصرت و تأیید باشد هم عنان و هم رکاب. سوزنی. ز آستان تو سر بر فلک توان افراخت نه این فلک، فلکی همعنان علیین. سوزنی. پویم پی کاروان وسواس غم بدرقه هم عنان ببینم. خاقانی. شه سکندر قدر و اندر موکبش خضر و موسی هم عنان بینی به هم. خاقانی. کام بختش چون دعای مادران در اجابت هم عنان ملک باد. خاقانی. زمین زیر عنانش گاو ریش است اگرچه هم عنان گاومیش است. نظامی. تا نگردد جان ما از عیب دور کی شود با عاشقانت هم عنان ؟ عطار. بحر تلخ و بحر شیرین هم عنان در میانْشان برزخ لایبغیان. مولوی. دست ملوک لازم فتراک دولتت چون پای در رکاب نهی بخت هم عنان. سعدی. هزار چاره بکردم که هم عنان تو گردم تو پهلوان تر از آنی که در کمند من افتی. سعدی. اگرچه در طلبت هم عنان باد شمالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم. حافظ
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند